Tuesday, February 28, 2006

could you please make your sentences up ....






برای برگ ها


بعد یه عمر هم نفسی
مثل غریبه ها میری
دعام همیشه پشتته
تو کنج غربت نمیری
آبرو دارت هم شدم
تو این همه حرف و سخن
ببین چقدر دوستت دارم
پشت سرت بد نمیگم .........................شاعر: (نمی دانم) و مرسی
(بیننده عزیز به علت مشکل فنی عکس ها فردا در وبلاگ خواهدبود................یا علی)

تشکر از مهمان های وبلاگ برف بهاری

Hello Dear Ali, و نه
سلام علی جان. مرسی از یادداشت محبت آمیزت. همواره به مهمانی وبلاگ بیا.

Sunday, February 26, 2006

با این عکس ها یک جمله بساز





Saturday, February 25, 2006

سلام پدر.... می دانی چند روز به روز مادر مانده است


















با سلام خدمت بابا
عرض کنم که غربت ما انقدا بد نیس می گن
راضیم الحمدلله.....................................................................شاعر : (نمی دانم),,,همین

برای مردگان تصادفات نوروزی



Friday, February 24, 2006

برای احسان وسحر

چهارشنبه گذشته در دانشکده برق دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی یادمانی شامل یک درخت سبز کاج و یک کتیبه حکاکی شده مزین به نام های احسان یوسفی و سحر قهرمانی نصب شد.
تابوتی از مفرغ
که در باران ها زنگ نمی زند و بر شانه ها
به سبکی ستاره سروانی روستازاده است,
در فرصت این شمشاد
تشییع می شود
و با صفیر خاموش چشمی
مثلث تنهاییم به هم می ریزد بهرام اردبیلی
مرو ای دوست مرو ای دوست مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو به گل روی تو مروای دوست مرو ای دوست بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر به شب موی توتو نباشی چه امیدی به دل خسته من تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنمبا غم تومروای دوست مرو ای دوست مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو به گل روی تو بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل بنشین تا برسم مگر به شب موی تو تو نباشی چه امیدی به دل خسته من تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنمبا غم توچه کنم با دل تنها که نشد باور من تو و ویرانی خاموشی کوهم اگر اگر چه کنم با غم تو چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل چه کنم با این درد دل من ای دل منچه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل چه کنم با این درد دل من ای دل مچه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل چه کنم با این درد دل من ای دل منچه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل چه کنم با این درد دل من ای دل مچه کنم.............................................................................................................. (شاعر : نمی دانم)

Tuesday, February 21, 2006

برای شاعر گلبوته ها

Monday, February 20, 2006

چرا صابر نوری زاده 2 + چند یادگاری برای متولدین 30 اسفند




چرا 2. دو یعنی عوض شدن. یعنی از تکرار خارج شدن و نو شدن. یعنی همیشه قدیمی نبودن. یعنی اینکه هیچ نظری ندارید بگذارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روز تو ومن وهمه

سلام مادر!!! چند روز تا روز تو و خواهرانم مانده است.... سلام مادر

سلام مادر

سلام مادر!!! چند روز تا روز تو و خواهرانم مانده است.... سلام مادر

Sunday, February 19, 2006

از کجا باید شروع کرد



زمونه خواست که من از تو جداشم ....غصه نخور


من به یک احساس خالی دلخوشم. من به گل های خیالی دلخوشم. گرچه اهل این خیابان نیستم. با هوای این حوالی دلخوشم. سهیل محمودی

Saturday, February 18, 2006

به مناسبت مرگ



یک – در گذشت خواهر آقای دکتر فتوحی را به ایشان و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می کنم.
دو- درگذشت ماه بهمن و شروع اسفند را به همه دوستداران فصل های سرد و سنگین و سفید تسلیت عرض می کنم.

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم ...... تا

هميشه برايم سوال بوده است به چه چيزي آن قدر اعتقاد دارم که بر آن جانم را آن قمار کنم. هميشه برايم سوال بوده است چه چيزي را آن قدر مي خواهم که تمام هستي و دارايي معنوي خود را در صندوق آن ريزم. تو جوابم را بده. روبرتو دنيرو در مخمصه (هيت) ميگويد :" به هيچ چيز آن قدر دل مبند که نتواني براي دوري از آن در ده دقیقه از اين طرف خيابان به آن طرف بروي...". تو چه مي گويي.... بگو

Friday, February 17, 2006

mourning for my city dead people





براي عباسي آرام سراينده شهامت هاي دليران کبيرکوه تا مانشت, چرداول تا موسيان, ملکشاهي تا چوار... براي ايلهاي کهن "کلاو پين", "خزل" ,"دهبالايي" و .....

به اسفند نزدیک می شویم ...



به اسفند نزديک مي شويم ... به اتمام يخ زدن هاي متوالي و بي فايده... او عشق داشت و تو نمي توانستي عشق به اسفند باشي يا حتي عشق به اسفند داشته باشي. سکوتت غمگين ترين ترانه است. با من بخوان. صداي تو زيباست. با من بگو. صداي تو زيباترين ترانه است. زيباترين ترانه بود... باز هم سال نو را تلخ آغاز خواهم کرد. تلخ تر از هميشه, که اين بار داغ دار پايان بهترين زمستان عمرم خواهم بود. من آن خزان زده برگم که باغبان طبيعت برون فکنده ز گلشن به جرم چهره زردم, به جرم ... بهار اما فصل وداع با خزان زده برگ هايي چون من خواهد بود. ما اکنون گياهخاکي بيش نيستسيم. بستري امن براي رويش گل هاي بهار...


خوش به حال غنچه هاي نيمه باز...

Tuesday, February 14, 2006

دبيرستان پسرانه شهيد مطهري وابسته به دانشگاه ايلام و....
روز اول دبيرستان مثل تمام روزهاي اول در زندگي من باز هم سرشار از شگفتي و دل گرفتگي بود. من کتاب ها را نخريده بودم (احتمالا از اينجا مي تواني شوقي را که يک دانش آموز دبيرستاني مي تواند در شروع ترم اول داشته باشد حدس بزني.) خوب به هر حال خانه ما و نه فقط خانه ما بلکه تقريبا خانه همه همکلاسي ها از مدرسه دور بود. دبيرستان ما در فاصله اي حدود 5/1 ساعت پياده روي ملايم از خانه دور بود. در بالاتر از دانشگاه ايلام چسبيده به دو خوابگاه دختران دانشجو (در شمال و شرق). اين لطف را کادر مدرسه به ما نکرده بود, بلکه مادر تقدير اينگونه فراهم کرده بود تا دوستان خوابگاهي ما پنجره شان به منظره خوبي باز شود. مدرسه سه زمين ورزش داشت که فقط يکي از آنها تقريبا شيب کمي داشت و دو تاي ديگر شيبي به تندي کوه داشتند که اين خود مصيبتي بس عظيم در تعقيب توپ هاي فوتبالي که از مدرسه خارج ميشدند داشت. ضلع جنوبي مدرسه ما با يک کوچه به عرض حدودا چهارمتر (يا کمتر) از "آموزشکده فني شهيد مدرس" جدا مي شديم. اما در غرب (رو به روي در خروجي) ما از طريق يک جاده که به دانشگاه علوم پزشکي ايلام ميرفت, با دشتي کوهپايه اي و وسيع که غالبا مزرعه گندم بود , جدا شده بوديم.
گفته بودم دوم راهنمايي بسيار دلنشين بود. دوم دبيرستان از آن هم با صفاتر بود. تجربه اي که در سالها بعد در سال دوم و سوم ليسانس نيز تکرار شد. من معمولا در اول هر راهي بسيار کم فروغم اما گام هاي بعدي معمولا از گام هاي ابتدايي بسيار بهتر هستند. اما گاهي اوقات فرصتي براي گام بعدي وجود ندارد...
ما سال دوم دبيرستان تيم فوتبالي منسجم و منظم به نام
BEHZIST UNITED
تشکيل داديم که من مدافع آخر
(super sweeper)
و کاپتان تيم بودم.
ما پرچم درست کرده و کارت عضويت و هواداري صادر کرديم. تيم ما هيچ گاه تيم فوتبال
خوبي نبود. ما تيمي بوديم که به واسطه جذابيت حاشيه تيم شده بوديم. يادم مي آيد عمه دولت در سفري به هلند يک قواره (پارچه بريده شده) شلواري سبز خوش رنگ و يک مچ بند برايم آورده بود. مچ بند مردانه بود و براي من استفاده نداشت, به ناچار و از روي شيطنت با خودکار و ماژيک حرف C بزرگي بر آن حک کردم و آن شد بازوبند کاپتان دونگا...
دبيرستان پسرانه شهيد مطهري وابسته به دانشگاه ايلام و....
روز اول دبيرستان مثل تمام روزهاي اول در زندگي من باز هم سرشار از شگفتي و دل گرفتگي بود. من کتاب ها را نخريده بودم (احتمالا از اينجا مي تواني شوقي را که يک دانش آموز دبيرستاني مي تواند در شروع ترم اول داشته باشد حدس بزني.) خوب به هر حال خانه ما و نه فقط خانه ما بلکه تقريبا خانه همه همکلاسي ها از مدرسه دور بود. دبيرستان ما در فاصله اي حدود 5/1 ساعت پياده روي ملايم از خانه دور بود. در بالاتر از دانشگاه ايلام چسبيده به دو خوابگاه دختران دانشجو (در شمال و شرق). اين لطف را کادر مدرسه به ما نکرده بود, بلکه مادر تقدير اينگونه فراهم کرده بود تا دوستان خوابگاهي ما پنجره شان به منظره خوبي باز شود. مدرسه سه زمين ورزش داشت که فقط يکي از آنها تقريبا شيب کمي داشت و دو تاي ديگر شيبي به تندي کوه داشتند که اين خود مصيبتي بس عظيم در تعقيب توپ هاي فوتبالي که از مدرسه خارج ميشدند داشت. ضلع جنوبي مدرسه ما با يک کوچه به عرض حدودا چهارمتر (يا کمتر) از "آموزشکده فني شهيد مدرس" جدا مي شديم. اما در غرب (رو به روي در خروجي) ما از طريق يک جاده که به دانشگاه علوم پزشکي ايلام ميرفت, با دشتي کوهپايه اي و وسيع که غالبا مزرعه گندم بود , جدا شده بوديم.
گفته بودم دوم راهنمايي بسيار دلنشين بود. دوم دبيرستان از آن هم با صفاتر بود. تجربه اي که در سالها بعد در سال دوم و سوم ليسانس نيز تکرار شد. من معمولا در اول هر راهي بسيار کم فروغم اما گام هاي بعدي معمولا از گام هاي ابتدايي بسيار بهتر هستند. اما گاهي اوقات فرصتي براي گام بعدي وجود ندارد...
ما سال دوم دبيرستان تيم فوتبالي منسجم و منظم به نام
BEHZIST UNITED
تشکيل داديم که من مدافع آخر
(super sweeper)
و کاپتان تيم بودم.
ما پرچم درست کرده و کارت عضويت و هواداري صادر کرديم. تيم ما هيچ گاه تيم فوتبال
خوبي نبود. ما تيمي بوديم که به واسطه جذابيت حاشيه تيم شده بوديم. يادم مي آيد عمه دولت در سفري به هلند يک قواره (پارچه بريده شده) شلواري سبز خوش رنگ و يک مچ بند برايم آورده بود. مچ بند مردانه بود و براي من استفاده نداشت, به ناچار و از روي شيطنت با خودکار و ماژيک حرف C بزرگي بر آن حک کردم و آن شد بازوبند کاپتان دونگا...

happy your valentine Dear "SADJAD",


سجاد (دل من راضي نبود به اين جدايي نازنين): ايام, ايام مسابقات فوتبال 2000 ملت های اروپا بود و ما براي کل کل با پسر خاله مهندسمان که هوادار خفن تيم ملي ايتاليا وميلان وتيم محلی درخشان و زولا و مالديني و بارسي وآلبرتيني و دل پيرو و پاليوکا و پروتزي و اسقلال وصمد مرفاوي و اردشير قلعه نويي و... بود, شده بوديم طرفدار تيم ملي انگلستان. کم کمک سربازيش داشت تمام مي شد. يک روز ظهر مادر و پدرم به منزل خاله فرنگيس رفتند و تا فردا نيامدند. من آن ايام مشغول کنکور ليسانس بودم. عمه شهلا مي گفت اين حجله داماديت است. او عاشق دلباخته داريوش, بود و هميشه آهنگ هاي او را زمزمه مي کرد. او آهنگ زير را بسيار دوست داشت.
اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين از دست اين صد چهرهها در آينه افتاده چين...
وقتي نيلوفر (نيلو) پس از دو بار سقط ناخواسته جنين دختري به دنيا آورد, به پش نهاد سجاد اسم او را گذاشت نازنين. محمد خودمان از او هميشه به ياد دارد که
نون و پنير و سبزي, تو بيش از اين مي ارزي
بدون شک مرگ او بدترين ضربه کاري ممکن براي از پا در آوردن برادرانش فرهاد, فرزاد و مجيد و خواهرانش و پدر و مادرش بود. او سکان دار کشتي بود که حين به زندان افتادن عمو نجات در طوفان شدیدی گرفتار آمده بود. او سکته کرده بود و در مغز و قلبش لخته ایجاد شده بود. لخته ای لَخت و بی حس. بی حسی بدن سرد او بر سنگ غسال خانه آن قدر داغ و آتشین و سوزانده بود که بوسه گرم خاله فرنگیس بر سینه پهلوان خفته اش, نتوانست آن را داغ تر کند...
پدرم در مراسم غسل او حضور داشته بود. او این را برایم گفته بود. او هم بسیار شکسته شده بود. شاید طنین وداع خاله با فرزند خفته اش هنوز در گوش او می دوید. مثل مادرم, مثل من, مثل ... همه


عروسيت مبارک سجاد جان

happy your valentine Dear "SADJAD",


سجاد (دل من راضي نبود به اين جدايي نازنين): ايام, ايام مسابقات فوتبال 2000 ملت های اروپا بود و ما براي کل کل با پسر خاله مهندسمان که هوادار خفن تيم ملي ايتاليا وميلان وتيم محلی درخشان و زولا و مالديني و بارسي وآلبرتيني و دل پيرو و پاليوکا و پروتزي و اسقلال وصمد مرفاوي و اردشير قلعه نويي و... بود, شده بوديم طرفدار تيم ملي انگلستان. کم کمک سربازيش داشت تمام مي شد. يک روز ظهر مادر و پدرم به منزل خاله فرنگيس رفتند و تا فردا نيامدند. من آن ايام مشغول کنکور ليسانس بودم. عمه شهلا مي گفت اين حجله داماديت است. او عاشق دلباخته داريوش, بود و هميشه آهنگ هاي او را زمزمه مي کرد. او آهنگ زير را بسيار دوست داشت.
اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين از دست اين صد چهرهها در آينه افتاده چين...
وقتي نيلوفر (نيلو) پس از دو بار سقط ناخواسته جنين دختري به دنيا آورد, به پش نهاد سجاد اسم او را گذاشت نازنين. محمد خودمان از او هميشه به ياد دارد که
نون و پنير و سبزي, تو بيش از اين مي ارزي
بدون شک مرگ او بدترين ضربه کاري ممکن براي از پا در آوردن برادرانش فرهاد, فرزاد و مجيد و خواهرانش و پدر و مادرش بود. او سکان دار کشتي بود که حين به زندان افتادن عمو نجات در طوفان شدیدی گرفتار آمده بود. او سکته کرده بود و در مغز و قلبش لخته ایجاد شده بود. لخته ای لَخت و بی حس. بی حسی بدن سرد او بر سنگ غسال خانه آن قدر داغ و آتشین و سوزانده بود که بوسه گرم خاله فرنگیس بر سینه پهلوان خفته اش, نتوانست آن را داغ تر کند...
پدرم در مراسم غسل او حضور داشته بود. او این را برایم گفته بود. او هم بسیار شکسته شده بود. شاید طنین وداع خاله با فرزند خفته اش هنوز در گوش او می دوید. مثل مادرم, مثل من, مثل ... همه


عروسيت مبارک سجاد جان

Monday, February 13, 2006

let me be your valentine




امروز روز ولنتاین است. روز عشاق, روز جبران بدی ها با هدیه یا روز بیان میل برای تداوم عشق با یاد آوری روزهای خوش گذشته... امروز بر همه کسانی که آن را گرامی می دارند مبارک باد

let me be your valentine




امروز روز ولنتاین است. روز عشاق, روز جبران بدی ها با هدیه یا روز بیان میل برای تداوم عشق با یاد آوری روزهای خوش گذشته... امروز بر همه کسانی که آن را گرامی می دارند مبارک باد

let me be your valentine




امروز روز ولنتاین است. روز عشاق, روز جبران بدی ها با هدیه یا روز بیان میل برای تداوم عشق با یاد آوری روزهای خوش گذشته... امروز بر همه کسانی که آن را گرامی می دارند مبارک باد

let me be your valentine




امروز روز ولنتاین است. روز عشاق, روز جبران بدی ها با هدیه یا روز بیان میل برای تداوم عشق با یاد آوری روزهای خوش گذشته... امروز بر همه کسانی که آن را گرامی می دارند مبارک باد