Friday, January 19, 2007
Previous Posts
- نمي دانم از اكنون در سوگ بهار بي نشاط باشم يا نه؟
- گفتم كنايتي و مكرر نمي كنم
- از غم عشقت دل شيدا شكست شيشه مي در شب...
- بگو تو باقي را
- رفيقان ديوانه ي ديار يار شيرينم
- اين جام ها كه در پي هم مي شود تهي
- از گلستان ما ببر ورقي
- جلوه هايي از يك زندگي تمام نشده
- باور مبكنم در رهگذار باد....... ديگر نمي تواتن
- باور كن پدر
2 Comments:
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان تر زانکه بیرون آید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
سلام
قشنگه
در ضمن مرسي از نظرت
ما هر چه داريم از شماست
Post a Comment
<< Home