Friday, February 17, 2006

به اسفند نزدیک می شویم ...



به اسفند نزديک مي شويم ... به اتمام يخ زدن هاي متوالي و بي فايده... او عشق داشت و تو نمي توانستي عشق به اسفند باشي يا حتي عشق به اسفند داشته باشي. سکوتت غمگين ترين ترانه است. با من بخوان. صداي تو زيباست. با من بگو. صداي تو زيباترين ترانه است. زيباترين ترانه بود... باز هم سال نو را تلخ آغاز خواهم کرد. تلخ تر از هميشه, که اين بار داغ دار پايان بهترين زمستان عمرم خواهم بود. من آن خزان زده برگم که باغبان طبيعت برون فکنده ز گلشن به جرم چهره زردم, به جرم ... بهار اما فصل وداع با خزان زده برگ هايي چون من خواهد بود. ما اکنون گياهخاکي بيش نيستسيم. بستري امن براي رويش گل هاي بهار...


خوش به حال غنچه هاي نيمه باز...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home