Tuesday, April 25, 2006

برای پدر و مادر

پدرم هر شب پنجره اتاقش را مي گشاید
و به صدای باد گوش فرا میدهد
. پدرم خوب میداند
که من نامه هایم را بر روی بالهای باد مینویسم.
(شاعر: نمی دانم)

Monday, April 24, 2006

با چند روز تاخیر سهراب سپهری

شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهاني
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چه قدر تاريك است
خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟
مثل اين است كه شب نمناك است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليك غمي غمناك است

سهراب سپهری

Friday, April 21, 2006

براي پدرت


Tuesday, April 18, 2006

شروع يا آغاز دوباره

شروع يا آغاز دوباره
بگذاريد از زماني شروع کنم که دختر وپسري (به هر حال)تصميم گرفتند با هم ازدواج کنند. دختر کوچکترين دختر خانواده بود. اما پسر کوله بار زحمات و مشقات خانه بر دوش (با وجود ترس از گرسنگي و تنهايي مردن پدر, مادر, برادر و خواهر کوچکترش) عاشقانه آمده بود تا تجربه پدر بودن براي خانواده پدري را با حس عشق و محبت درهم آميزد و باز هم ضمن حمايت و حفاظت از خانواده خانواده کوچک و صميمي خود را تشکيل دهد. او در سن بيش تري نسبت به بقيه برادرانش ازدواج کرده بود. ازدواج سر گرفت اما همه چيز چند سالي بود که عوض شده بود...ديگر خبري از شکوه و کبکبه گذشته خانوادگي آنها نبود. آنها ديگر آن دو نوجوان شوخ و شنگ نبودند؛ آن دو اکنون دو آواره بودند و عشق...بچه اول

آدرس وبلاگ قبلی

آدرس وبلاگ قبلي اين است............نظر بدهيد بد نيست
يييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي ي ي يي ي ي ي ي ديدی ي درست می نويسم. اونا همه معنا داشت

پرسش و پاسخی در وبلاگ همسایه

در وبلاگ یکی از دوستان، او یک مصراع شعر داده و منتظر بقیه آن است...... ایده من این بود


اندکی پيش دلم ياد دلت را می کرد
و کمی پيش ترک
دل من خواب نما با صفحات دفتری
ازدل دلداه خود بود
ولی باز هم
دست زمان
چو منی را به غروب غم چون حال شما
به گرفتاری بی بند کشيد

Monday, April 17, 2006

برای تو که میداني

Sunday, April 16, 2006

Saturday, April 15, 2006


Friday, April 14, 2006

سلام (تکراری ترین شروع)................. همین

سکوت ترانه زیبایی است، اگر دلیل آن عشق باشد



دکتر علی شریعتی






عکس این پست تا غروب آپ می شود

Monday, April 10, 2006

سلام

سه شنبه، 2006/04/11يا 22/1/1385
برای آنها که گریه مکنند
و
mail
می فرستند............................... صابر

تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه د لهره ازباغجه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلو ده به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز
سالها هست
که در گوش من آرامآرام
خش خش کنان گام تو تکرار کنان
مي دهد آزارم
و من انديشه کنان
غرق اين پندارم
که چرا خانه کوچک ما سيب نداشت
حميد مصد ق

Sunday, April 09, 2006

بازگشت دوباره