ماتم یاران رفته
بیداد رفت لالهی بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لالهای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمیشود
باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آوردهام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش نالههای چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
یارب چها به سینهی این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را
لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
3 Comments:
کشت ما را غم بی هم نفسی....سلام ....امیدوارم که خوب باشین...چقدر خوشحالم که به روز کردین و چه شعر زیبایی...
هلال عيد میبينی و من پيوسته ابرويت [گل][گل][گل][گل]
مبارك باد برتو عيد و برمن ديدن رويت[گل][گل][گل][گل]
عید فطر مبارک
یارب نباشی برای که بگویم ناگفته هایم را ....
وبلاگ جذابیه و مطالب جالبی داری متشکرم
Post a Comment
<< Home