عشق داند
ای خنياگر((همايون مثنوی))های دلتنگی که ((نوا))ی شور انگيز آوازت ((آرام جان)) ((خلوت گزيدگان)) است. ای نغمه گر ((بیداد))های روزگار که ))چشمه نوش)) ساز صدايت ((آهنگ وفا))ی بيدلان است، ای ((دستان)) شيرين لهجه که از ))دولت عشق)) تحريرهای دل نشينت ((راز دل)) به ((آستان جانان)) می برد و ((در خيال))((چهره به چهره)) حقيقت می نشاند.ای ترنم دلربای باران در ((شب،سکوت و کوير)) که شاه بيت غزل هايت ((جان عشاق)) را به ((ياد ايام)) دلنوازی دوست زنده می کند. در ((شب وصل)) که شور و ((ماهور))ت ((سر عشق)) باز می گويد، از سوی ((دل مجنون))((دود عود)) بر می خيزد و هر سر اندازی که در پی گشودن ((معمای هستی)) است، ((رسوای دل(( می کند. ای مطرب ساز عاشقان، اين روزها که ((دل شدگان)) ((زير گنبد مينا)) در انتظار ((پيام نسيم)) مهرورزی اند، و ((جان جان)) دلدادگان، چشم به راه ((سرو چمان)) بهار بهروزی است، مگو که ((زمستان است)) نغمه ای سر کن از ((انتظار دل)) تا با رشته ی ((پيوند مهر)) به ((سپيده)) آرزوها چشم بگشايم و همنوا با حنجر ی آتشين تو محبوب را بخوانيم که ((بی تو به سر نمی شود)) و باقی را ((عشق داند))
2 Comments:
سلام اقا صابر نگفته بودي بابا
سلام
خيلي قشنكه
خودت نوشتي
Post a Comment
<< Home